کلماتم را در جوی سحر می شویم
لحظه هایم را
در روشنی باران ها
تا برای تو شعری بسرایم روشن
تا که بی دغدغه
بی ابهام
سخنانم را در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی پرده بگویم
که تو را
دوست می دارم تا مرز جنون.
«شفیعی کدکنی»
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: سپــــاس دوست عزیز ...
نظر لطفته
ممنونــــم
سلام دوست عزيز.
من به تازگي يه وبلاگ ساختم که
ميخوام بيايي و نظرتو درباره ش بگي
خوشحال ميشم کمکم کني در
هر چه بهتر شدن اين وبلاگ
اگه با تبادل لينک موافقي خبرم کن
با تشکر
من به تازگي يه وبلاگ ساختم که
ميخوام بيايي و نظرتو درباره ش بگي
خوشحال ميشم کمکم کني در
هر چه بهتر شدن اين وبلاگ
اگه با تبادل لينک موافقي خبرم کن
با تشکر